نقد فیلم کوتاه سرزمین اسباب بازی | استعاره ای برای یک سفر بی بازگشت
داستان ابتدا با دکمههای پیانو کلید میخورد و دو جفت دست کودکانه که روی دکمههای پیانو بالا و پایین میشوند و یک قطار اسباب بازی و یک صبح زمستانی، مادری با نام ماریان که به اتاق فرزندش میرود تا فرزندش را بیدار کند و تخت او را خالی میبیند.در جستجوی فرزند است که در راه پلهها متوجه باز بودن در خانه همسایه شده و وارد خانه آنها میشود و با خانه ای بهم ریخته مواجه میشود خالی از ساکنین آن،اضطراب فیلم با گام های تند مادر روی پلهها بالا میرود.
فیلم Flashback دارد به دوستی دو پسر بچه 6 ساله با نامهای:هانریش (آلمانی) و دیوید (یهودی)که دوستان خوبی برای هم هستند.و هر دو از آقای Silbersteing پدر دیوید پیانو میآموزند.و در حال نواختن صداهایی میشنوند که تا فرداشب همه یهودیها باید بروند.
باز فیلم به جستجوی پسر توسط مادرش جلو میرود و ماریان همسایه ای را که خرس عروسکیهانریش را پیدا کرده میبیند و سراغ فرزندش را از او میگیرد و همسایه میگوید خانواده Silbersteing صبح امروز اینجارو ترک کرده اند و این برایهانریش بهتر است،و ماریان آشفته تر از پیش در خیابان ها به دنبال فرزندش میگردد و باز Flashback دوربین و گفتگوی مادر و پسر درباره ناراحتی آقای Silbersteing و سفر آنها به Toyland
نکته: Toyland وعده ای دروغین به پسر بچه برای رفتن به سرزمین اسباب بازیها ، بازی مذهب و نژاد
پسر از مادرش میخواهد که به او اجازه رفتن بدهد حتی چمدانش را هم جمع میکند ولی هر بار مادر مخالفت کرده و نمیداند که باید چگونه سفر اجباری دوستش و خانواده اش را برای فرزندش توضیح دهد.
فیلم دوباره به جستجوی مادر بر میگردد که از یک افسر آلمانی کمک میخواهد تا فرزندش را پیدا کنند. افسر از او میپرسد آیا او یهودی است یا نه؟ ماریان میگوید هیچ و افسر آلمانی میگوید که فقط یهودیها به ایستگاه قطار فرستاده شده اند.
وحشت به روی صورت مضطرب مادر نقش میبندد.
نکته: شاید بتوان گفت این فیلم به این دلیل که ترس کامل از آلمان نازی را به طور ماهرانه به نمایش کشیده و رفتن به سرزمین اسباب بازیها را استعاره ای جایگزین، برای کورههای آدم سوزی وحشیانه آلمان نازی کرده مفتخر به گرفتن اسکار بهترین فیلم کوتاه 2009 میباشد آن هم در کشور آلمان.
فیلم سرزمین اسباب بازی با یک Flashback به راه پلهها و گفتگویهانریش با آقای silbersteing و سر و صورت زخمیاو ،مرد یهودی بههانرش میگوید: میتواند یک راز راپیش خودش نگهدارد؟ و پسر با علامت سر آن را تایید میکند به پسر میگوید که زیر خیابان با یک کرگدن برخورد کرده
است و پسر میگوید:
یک کرگدن واقعی؟
و هیس گفتن مرد….بعدهانریش میگوید:
-این بین من و شما میماند؟ من میخواهم با شما به Toyland بیایم حتی اگه مادرم به من اجازه ندهد و این بار هیس… گفتن پسر از رازی که با خود دارد. و فیلم به لوکیشنی دیگر میرود به اتاق پسر و به خواب زدن خودش با چمدانی آماده که زیر پتوی خود پنهان کرده و پیدا کردن چمدان توسط مادرش کودک میگوید:
چرا اجازه نمیدهی من به Toyland بروم
و مادر میگوید:
چون خیلی دوره و پسر در جواب میگوید: برای من اهمیتی ندارد و مادر میگوید: خرسهای عروسکی بزرگ اونجا زیاد اند.
پسر میپرسد:
-بزرگ تر از Paul کوچولو؟!
و مادر میگوید :
-خیلی خیلی بزرگ و حالا بگیر بخواب پسر با خودش فکر میکند ما نباید از اونا بترسیم و… میگوید:
-مامان میشه لطفاً داری میری چراغو روشن بذاری؟
در اینجا پسر با زیرکی تمام خودش را برای مادرش یک ترسو جا میزند یعنی اینکه از خرسهای بزرگ تر از خرس خودش ترسیده و لبخند رضایت مادر …
لوکیشنی دیگر مادر در جستجوی فرزند….
صدای فریاد افسر آلمانی که :
– صبر کن یهودی عوضی
و گفتگوی مادر با افسر آلمانی که:
-من به دنبال بچه ام هستم
و صدای یک افسر ارشد دیگر که به او میگوید:
-خوب عزیزم این ستاره کوچولوی شما کجا است؟
مادر سکوت میکند ،ترس و وحشت از صورتش میریزد تا اینکه با فریاد افسر اول یک کارت شناسایی از فرزند خود به آنها نشان میدهد.
افسر میپرسد:
-یهودی نیست؟
و زن میگوید:
-فرزند من .. پسر من باید جایی باشد..
نکنه: در 14دقیقه با جدول زمانی سر و کار داریم بدون درز و فضای هدر رفته که من مخاطب را به دنبال ماریان
میکشد تا پسرشهانریش را پیداکنیم.
فیلم بازهم Flashback به شب قبل از گم شدن پسر دارد به علامت دادن او با چراغ قوه به دوستش دیوید، و از دیوید میپرسد چرا به من نگفتی که قرار است به سفر بروید؟و دیوید با بی تفاوتی پاسخ میدهد که :
-فراموش کرده است.
هانریش به دیوید میگوید:
-من هم به هر حال با شما به Toyland میآیم ..
و دیوید میگوید:
-که تو نمیتوانی
هانریش میگوید:
ما برادرای خونی هم هستیم و سوگند خورده ایم در همه چیز باهم باشیم و در ادامه میگوید:
-حتی موسیقی را با خودم میآورم که هر وقت خواستیم بتوانیم باهم تمرین کنیم.
ولی دیوید به داخل اتاقش میرود و به او توجهی نمیکند و در تخت خوابش دراز میکشد و با خودش سرودی را زمزمه میکند.
نکته: (برادر خونی) یک آلمانی نژاد پرست با یک یهودی ، عنصر اصلی طرح فیلم که بسیار زیرکانه به آن پرداخته
شده
مادر همچنان به دنبال افسران آلمانی به ایستگاه قطار رفته و به دنبال پسرش میباشد.
در یک Flashback دیگر پسر از خواب بیدار شده چمدانش را جمع میکند تا به Toylandبرود و باز بازی دوربین…. مادری نگران که در ایستگاه قطار به دنبال فرزندش است .
صدای صوت قطار خبر از رفتن میدهد که به دستور افسر در یکی از واگنها باز میشود.
مادر فرزند خود را صدا میزند افسر آلمانی میگوید:
-هاینریش پسرم الان وقت خوبی برای قایم موشک نیست…
جمعیت کنار میروند و همسایه یهودی ماریان به همراه خانواده اش نمایان میشوند.
مادر فرزندش را که پشتش به اوست را صدا میزند و لبخندی رضایت بخش از پیدا کردن فرزندش بر لب دارد اما … با برگشتن فرزند به سمت او مادر متوجه میشود که فرزند او نیست.
فیلم یک بار دیگر Flashback به صبح همان روز میزند زمانی که قرار است با دوستش با هم به Toylandبروند ، سربازان آلمانی آنها را از هم جدا میکنندهانریش فریاد میزند من بادوستم میخواهم به Toyland بروم اما دیوید به او میگوید:
– ما به Toyland نمیرویم .
برگشت به لوکیشن اصلی فیلم
نگاه متعجب مادرهانریش و در این قسمت اوج احساسات من مخاطب را بر میانگیزد و دیوید راهانریش خطالب میکند و جان فرزند همسایه یهودی خود را نجات میدهد.
پسر یهودی از قطار پیاده میشود و افسر آلمانی به او میگوید:
-پسر خوبی به نظر میای درست مثل مادرت
مادرت نمیخواهد مثل اونا باشی و ما به تو نیاز داریم و ماریان با صورتی بی روح بسته شدن در قطار را مشاهده میکند افسر آلمانی دست ماریان را میبوسد و ماریان به همراه دیوید از قطار دور میشوند.و موزیک غم انگیز فیلم به همراه برف بر زمین نشسته غمیبزرگ به فیلم میدهد.
در نمای آخر فیلم دو دوست یا دو برادر خونی در کنار هم که بر پیانویی فرضی تمرین میکنند و در آخر دستان مردانه آنها بر پیانویی واقعی به همراه عکسهایی از خاطرات گذشته شان به همرا پیانو نوازی Ingo Ludwig Frenzel فیلم را به پایان میرساند.
نکته: تمرکز بر تفاوت ذهنیت کودکان و بزرگسالان در فیلم سرزمین اسباب بازی از مکانی به نام Toyland و ترکیب منطق و احساس بین بازی تیزهوشانههاینریش و مادرش ماریان که فضای فیلم را از یکنواختی نجات میدهد.
در فیلم سرزمین اسباب بازی نفرت کاریزماتیک هیتلر و هیتلر دوستان از یهودیان و ثروت آنها به طور ماهرانه ای نمایان است به گونه ای که میبینیم خانواده یهودی ساز کلاسیک مینوازد، مبلمان و اسباب و اثاثیه بسیار شکیلی دارند ولی در سکانسهای اولیه فیلم با خشونت آلمانیها تمام این چیزها شکسته شده و از بین میرود.
(محبوبه کیایی | مهر 1397)
برای دیدن فیلم کوتاه سرزمین اسباب بازی اینجا کلیک کنید.
نوشته نقد فیلم کوتاه سرزمین اسباب بازی | استعاره ای برای یک سفر بی بازگشت اولین بار در سرزمین هنر. پدیدار شد.