رد ناصرالدینشاه در طراحی سریال بازی مرکب!
این روزها که سریال «بازی مرکب» حسابی سر و صدا کرده و از همه جای دنیا بیننده دارد، بازار تفسیر و توضیح مراحل مختلف این سریال کرهای هم میان طرفداران آن داغ است.
اما آیا میدانستید یکی از مراحل مهم این سریال که زمینه حذف بسیاری از شرکت کنندههای مسابقه مرگ و زندگی داخل سریال را فراهم کرد، صد و اندی سال پیش از ساخت این سریال کرهای در دربار ناصرالدینشاه اجرا میشد؟ با ما همراه باشید.
مرحله خاموش کردن چراغ در سریال
سریال بازی مرکب داستان آدمهایی است که به دلیل مشکلات مالی در زندگی به بنبست رسیدهاند. این میان، یک سازمان سری با طراحی یک بازی عجیب و غریب سراغ آدمهای ورشکسته میرود.
طراحان این بازی که بیشتر به مسابقه مرگ و زندگی برای رسیدن به ثروت شبیه است، شرکت کنندهها را به مکانی دورافتاده میبرند تا بر سر تصاحب جایزه هنگفت بازی با هم به رقابت بپردازند.
یکی از مراحل و چالشهای فرعی این بازی، مرحله خاموش کردن چراغهای خوابگاه شرکتکنندههاست. در این مرحله آنها باید در تاریکی به جان هم بیافتند و هر کسی که توانست از این زد و خورد خشن جان سالم به در ببرد، جواز حضور در مراحل بعدی بازی را کسب میکند.
بازی خاموش کردن چراغ در حرمسرای ناصرالدینشاه
شاید برایتان جالب باشد که بدانید در دوران قاجار وقتی که برق تازه وارد کشور شده بود، ناصرالدینشاه دست به انجام بازی عجیبی زد که به این مرحله از سریال بازی مرکب بیشباهت نیست.
شاید باور کردنش سخت باشد، اما در روزگاری که مردم کوچه و بازار هنوز از نعمت برق بهرمند نشده بودند و به هزار زحمت خانهها را با چراغهای پیسوز روشن نگه میداشتند، برق در درباره ناصرالدینشاه ابزار سرگرمی و بازی شاه قاجار بود.
وقتی کاخ با چراغ برقی روشن شد، شاه برای خودش یک سرگرمی دست و پا کرد که به مرحله مذکور سریال بازی مرکب بیشباهت نیست.
روایت دختر ناصرالدین شاه
او اسم این بازی را که شرکت کنندگانش زنان حرمسرا بودند بازی «چراغ خاموش کردن» گذاشت. به این خاطره از «تاجالسلطنه» دختر ناصرالدینشاه که در کتاب خاطرات او روایت شده است توجه کنید:
«این بازی عبارت بود از: خاموش کردنِ چراغ. آنها در تاریکی، حکمِ قطعی در آزادی داشته؛ همدیگر را کتک بزنند، کور کنند، سر بشکنند، دست بشکنند، مختار بودند. تمامِ این خانمها در اول شروع به بازی، در میان تالار مینشستند؛
مشغول صحبت بودند. پدرم در روی صندلی، پهلوی دکمه چراغ مینشست. همینطور که اینها مشغول صحبت بودند، چراغ را خاموش میکرد.
یکمرتبه هرجومرج غریبی ظاهر، صداهای فریاد استغاثه و فحش و ناسزا بلند، فغان بر پا؛ هر کسی مشغول کاری. اگر با اخلاق بود، فوراً به گوشهای خزیده، خود را در زیر نیمکت یا میز یا صندلی مخفی کرده، جانی به سلامت به در میبُرد.
اگر وحشی بود، کتک میزد و کتک میخورد، و البته میدانید: در همه جا اکثریت با اشخاص شریر است.
پس در همین بینها که صدای هیاهو شیون میکرد، و تاریکیِ مطلق بر عظمتِ آنها میافزود و یک محضر غریبی به حاضرین مینمود، مثل یکی از زاویههای جهنم که انسان منتظر هزاران خطر است: ناگاه چراغ روشن و هرکس بههرحالتی بود دیده میشد.»
وقتی چراغ روشن میشد
القصه زنان شاه که هر کدام بر سر جایگاهشان با هم رقابت و کینه بر دل داشتند، به وقت خاموش شدن چراغ به جان هم میافتادند.
وضعیت حرمسرای شاه بعد از روشن شدن چراغ و دعوای حسابی زنان حرمسرا با سکانسی از سریال بازی مرکب که بعد از روشن شدن چراغ خوابگاه پر بود از شرکتکنندگان زخمی بیشباهت نیست.
تاجالسلطنه در ادامه خاطراتش به این صحنه اشاره کرده است: «اغلب لباسها پارهپاره، گونهها و صورتها خونآلود، عریان و…، که از شدتِ کتکخوردن، قطعه بزرگِ لباسشان فقط یکربعِ متر بود. صورتها موحش، موها پریشان، چشمها سرخ و غضبناک.
اغلب آنهایی که با احتیاطتر بوده، در زیر میزها و صندلیها پنهان و پاها و دستها بیرون، هیکلهای عجیب غریبی.»