دانلود رمان طوفان تاریکی ( جلد سوم زاده تاریکی )

دانلود رمان طوفان تاریکی ( جلد سوم زاده تاریکی )

دانلود رمان طوفان تاریکی ( جلد سوم زاده تاریکی )

نام رمان : طوفان تاریکی ( جلد سوم زاده تاریکی )

نویسنده : ldkh

تعداد صفحات : ۳۸۰

ژانر : تخیلی

خلاصه رمان :

همهچیز در سیاهی و خاموشی غوطهور است که با آمدن شخصی مرموز، جرقهی انتقام زده میشود. آتش دوباره به پا میشود و

طوفان درست میکند. زادهی تاریکی برمیگردد با آتش انتقامی که در سینه دارد و طوفانی که در راه است؛ طوفانی از جنس

تاریکی!

دانلود رمان با لینک مستقیم (PDF)

DOWNLOAD

به طرف ماشین رفتم. در رو سریع باز کردم و سوارش شدم. چشمهام رو از فشار خستگی بستم و سرم

رو به صندلی تکیه دادم و نفس عمیقی کشیدم. تموم تنم خستگی رو فریاد میزد؛ سوزش چشمهام

اثباتش میکرد. انگشتهام رو روی چشمهای بستهشدهام گذاشتم و فشار خفیفی بهشون وارد کردم که

زیر لب زمزمه کردم و کاپشنم رو از تنم بیرون آوردم. برخلاف بیرون که قصد » لعنتی « . کمی درد گرفتند

داشت ازم یه آدمبرفی درست کنه، داخل ماشین خیلی گرم و طاقتفرسا بود .

کاپشن رو روی صندلی کنارم انداختم؛ اما با به یاد آوردن دو جفت چشم آبی معصوم دوباره دست دراز

کردم و کاپشن رو توی مشتم گرفتم و به عقب پرتش کردم. کمی تو جای خودم تکون خوردم. سیستم

گرمکنندهی ماشین رو روشن کردم و دریچه رو رو به صورت خودم تنظیم کردم. گرمایی که با ملایمت

مثل یه نسیم به صورتم میخورد، حس لذتبخشی بهم میداد؛ انگار خستگی تنم رو مثل یه برف آب

میکرد و جونی دوباره بهم میبخشید. توی خلسهی شیرینی فرو رفته بودم و کم مونده بود که خوابم

ببره که با صدای تقتق شیشه، چشمهام رو باز کردم و سرم رو برگردوندم. شیشه رو پایین دادم که

چشمهام روی صورت سفید و گردش موند؛ لبش از سرما سفید شده بود. ناخودآگاه لبخندی زدم و گفتم :

– بیا سوار شو، یخ زدی .

سرش رو تکون داد و روی صندلی کناریم جا گرفت. به چهرهی بانمکش خیره شدم. لبخندی رفتهرفته

روی لبم در حال شکلگرفتن بود که با لحن بچگانهی همیشگیش پرسید :

– اوم، _____________چرا اینجوری نگاه میکنین؟

لبخندم عمق گرفت. سرم رو تکون دادم و گفتم :

نوشته دانلود رمان طوفان تاریکی ( جلد سوم زاده تاریکی ) اولین بار در کتاب ساز. پدیدار شد.